گفتگو با دکتر زهرا السادات قریشی مولانا پژوه و استاد دانشگاه :

دغدغه ی مهم مولانا بیش از هر چیز رنج های بشریت است

 به مناسبت هشتم مهر ماه یادروز مولانا  جلال‌الدین محمد بلخی، شاعری که دایره نفوذش  فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است  و در طی هفت قرن گذشته ، ایرانیان، تاجیک‌ها، ترک‌ها، یونانیان، پشتون‌ها، و دیگر مسلمانان آسیای مرکزی و مسلمانان آسیای جنوب شرقی به شدت از میراث معنوی اش تأثیر گرفته‌اند  با دکتر زهرا السادات قریشی مولانا […]

 به مناسبت هشتم مهر ماه یادروز مولانا  جلال‌الدین محمد بلخی، شاعری که دایره نفوذش  فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است  و در طی هفت قرن گذشته ، ایرانیان، تاجیک‌ها، ترک‌ها، یونانیان، پشتون‌ها، و دیگر مسلمانان آسیای مرکزی و مسلمانان آسیای جنوب شرقی به شدت از میراث معنوی اش تأثیر گرفته‌اند  با دکتر زهرا السادات قریشی مولانا پژوه و استاد دانشگاه  در رابطه با جایگاه ،زبان و پیام مولانا گفتگویی انجام داده ام که شما را به خواندنش دعوت می کنم.
آرمان وطن : اگر بخواهید با یک مقدمه کوتاه در مورد مولانا و در  یادروز این شاعر  پرآوازه  او را معرفی کنید کدام بخش از  زندگی و شخصیت او را پررنگ ترمی کنید؟
هشتم مهر، بزرگداشت کسی است که هفت قرن پیش زاد و زیست و ماند و هر چه گذشت ماندگارتر شد. سخن و اندیشه اش چنان تداومش بخشید که از آن همه ی روزگاران شد. سخن از مولانای مهرگستر و شورآفرین است؛ کسی که هر بار خواسته ایم که او را به عنوان یک شاعر معرفی کنیم، دیدیم کم است و وجوه مهم تری از شخصیت وی را وانهاده ایم و اگر به عنوان عارف، باز هم همین طور. فقیه و عالم و فیلسوف هم حق جامعیت او را ادا نمی کند. شاید بهتر باشد بگوییم یک انسان شناس و روانشناسی عارف که در عرصه ی شعر، شورانگیزی می کند یا مسیحی که با کلامش زنده می کند و زندگی می بخشد.
آرمان وطن :اگر بخواهیم  جایگاه مولانا را در شعر و ادب پارسی بررسی کنیم، شاخصه ای  که مولانا را به  ستاره ای  بی بدیل در سپهر ادبیات ایران زمین تبدیل می کند، چیست؟
-این مساله بیشتر به محتوای شعر مولانا برمی گردد تا صورت آن. هرچند لحن صمیمی سخن وی در این زمینه بی تاثیر نیست.
اگر مولانا هزاران بیت سروده که فراخنای هستی را ستاره وار یا خورشیدگونه در آسمان ادب و معرفت پیموده، اصل سخنش چیزی است که همگان طالب آنند و آن وحدت و یگانگی است:
“اوست گل و سبزه و باغ بهار
غیر در این باغ جهان هیچ نیست”
در ورای این وحدت، مولانا طالب صلح است و می خواهد آدم ها به صلح و آشتی و آرامش و پذیرفتن همدیگر برسند که بنای آن را هم در آشتی با درون و اصل خویش می داند؛ چیزی که گویی خود هم تجربه اش کرده است:
“من که صلحم دایما با این پدر
این جهان چون جتتستم در نظر”
آرمان وطن :مولانا برای ما چه پیامی دارد؟
-از سخن مولانا رایحه ی یک رسالت الهی استشمام می شود. گویی که به گفته ی مولانا، خود او نیست که سخن می گوید و کسی است که در نی وجود او می دمد. پس باید سخنش از سنخ پیام های پیامبرانه باشد که رویکردش آزادی و رهایی انسان است که به زعم مولانا، این آزادی، بیش و پیش از هر چیز با رهایی از خود(خود کاذب و عادت شده) و گونه ای دیگر نگریستن و زیستن و آشتی با خویشتن اصیل خود صورت می پذیرد.
آرمان وطن :جاذبه ای که گاهی ناظر به شور مولانا است و امروزه همچنان با حفظ  وجوه اهنگین بودن پتانسیل جذب نسل جوان را دارد  از کجا نشات می‌گیرد؟
-مثنوی معنوی بیشتر به لحاظ محتوا و پیام مطرح است تا جنبه های موسیقایی. آنچه از موسیقی شعر و موازین آن مطرح می شود، بیشتر در غزلیات شمس است که در اوج تحرک و شورآفرینی است و برخی از این غزل ها هم توسط خوانندگان مطرح کشورمان با ساز و آواز همراه شده و قطعا هنر وقتی به یاری هنر و عرفان می آید، تاثیرش را دو چندان می کند. به عنوان یک خاطره از یکی از مولانا دوستان بیان می کنم که می گفت: سال ها پیش که انس و الفتی با اشعار مولانا نداشتم، وقتی برای اولین بار یکی از غزلیات مولانا را با صدای هژیر مهرافروز شنیدم، مولانا در یک لحظه به گونه ای دیگر برایم زنده شد و اصلا خودم گونه ای دیگر شدم و حس کردم که از چه عظمتی تاکنون خود را دور داشته ام.
گذشته از این، این مساله وقتی با این مفهوم مورد نظر مولانا تداعی می شود که موسیقی، پیک عالم غیب است و نوای بهشتی که انسان پیش از آمدن به این جهان خاکی، با آن انس و الفت داشته و دوباره آن را فرایاد می آورد، همراه با موسیقی خاص و شگفت انگیز غزلیات که گویی از جنس این عالم نیست، شور و تاثیری دیگر می افکند و فرد را به سمت محتوا رهنمون می شود.
آرمان وطن :در مورد مولانا و گسترش زبان پارسی در شبه جزیره هند  نیز اگر مطلبی هست، بفرمایید.
-از منابع مربوط به این موضوع چنین برمی آید که مثنوی مولانا سه سال پس از مرگ وی به وسیله ی یکی از شاگردانش به هند رسیده و بسیاری از عالمان و عارفان، آن را در مجالس، درس می داده اند. این اثر نه تنها در افکار مسلمانان، بلکه در افکار هندوان و سایر مذاهب شبه قاره نیز موثر بوده؛ مخصوصا به جهت طرح مفهوم وحدت و احترام به همه ی ادیان و مذاهب.
آثار مولوی به زبان های مختلف اردو، بنگالی، کشمیری، پنجابی و سندی ترجمه شده و از قرن نوزدهم تاکنون بیست و یک اثر درباره ی مثنوی و شرح و تفسیر آن به زبان بنگالی نوشته شده است. شاعر عارف هندی، رابیندرانات تاگور، کسی است که بارها اشعار و آثار عرفانی اش با مولانا مورد مقایسه قرار گرفته است و بخشی از ادبیات تطبیقی جهان را رقم زده است.
به جز اروپا و آمریکا، عمق اندیشه و سلطه ی معنوی کلام مولانا در سراسر قلمرو فرهنگ هندی، عربی، ترکی و غیره چنان تاثیری بر افکار و دل های مردم و اهل اندیشه گذاشته که اثر آن نه تنها در فلسفه و عرفان، بلکه در ادبیات آن سرزمین ها نیز کاملا مشخص است.
بی شک وقتی اثری با این درجه غنا و تاثیر و مقبولیت و محبوبیت مورد توجه باشد، زبان آن نیز کم کم مورد توجه و اقبال مخاطبان خواهد گرفت و هر کس به دنبال مولانا می آید، در واقعا به دنبال زبان فارسی در کنار عرفان اسلامی می آید. این که چند و چون آن در حیطه ی زبان به طور خاص چگونه بوده است، جست و جو و بحث تخصصی تری را می طلبد.
آرمان وطن :جایگاه مولا نا در زندگی روزمره ما کجاست و باید کجا باشد؟
-دغدغه ی مهم مولانا بیش از هر چیز رنج های بشریت است؛ بشریتی که در همه ی روزگاران هر کدام به نوعی با رنج های عاطفی، اقتصادی، خلقی و غیره در چالش است و خار غم و اضطراب در پای جانش خلیده. از این رو، انسان را همه جانبه می کاود تا راه حل برایش بیابد و نشانش دهد. او انسان را شاد می خواهد و از او می خواهد که شادی اش را در برآورده شدن خواسته های لحظه ای کودکانه اش نجوید و برای رسیدن به شادی، از این حالت طفلی به درآید. مولانا شاعر شادی است و خود را هم ذوق و شادی معرفی می کند: “من آن ذوقم و آن خوشی که در باطن مرید از نام ما و از کلام ما سر می زند”. بسیار شنیده ام از دوستداران و مخاطبان شعر مولانا که ساعتی را که با شعر و اندیشه ی مولانا سپری کرده اند، از همه چیز و همه جا فارغ شده اند، قدرت پذیرششان بالا رفته، همه چیز در نگاهشان آرام و زیبا شده و آرزوی تداوم آن لحظه ها را کرده اند. این چه بسا همان ذوق و شادی ای است که مولانا از آن دم می زند و می خواهد هر لحظه تجربه اش کنیم.
اما در باب جایگاه مولانا در زندگی امروز ما باید گفت که در واقع ما، خود، جاهایی دیگر هستیم و حواس جان برای دریافتن نور این فانوس های عرصه ی فرهنگ و ادب؛ چه مولانا باشد و چه حافظ یا آن دیگری، ضعیف شده و به قول مولانا چون در مستی دیگریم، از آن جام و سکر اصلی وامانده ایم.
از منظر خود مولانا، سخن وی آب حیات جاودانگی بخش است که آرزو می برد مخاطب، در هر زمانی می خواهد باشد، کری را وانهد و بخواند و زندگانی جاوید یابد:
“روزی بیاید کاین سخن خصمی کند با مستمع
کآب حیاتم، خواندمت، تو خویشتن کر ساختی”