پرستو باش نه کلاغ

با خیال راحت لم داده بودم و سریال «دسپرد هوس وایف» می دیدم غیر از این که اساسا این سریال در مورد بانوان است اسم آن هم برای من جای سوال داشت که چرا این بانوان خوب و با وجاهت با این همه فعالیت و شلوغکاری «افسرده» نامگذاری شده‌اند، رسیده بودم به سکانسی که شوهر […]

با خیال راحت لم داده بودم و سریال «دسپرد هوس وایف» می دیدم غیر از این که اساسا این سریال در مورد بانوان است اسم آن هم برای من جای سوال داشت که چرا این بانوان خوب و با وجاهت با این همه فعالیت و شلوغکاری «افسرده» نامگذاری شده‌اند، رسیده بودم به سکانسی که شوهر یکی از این بانوان خانه‌دار به یکباره پولدار شد و وقتی می‌خواست دفتر کار خود را با انواع اشیای غول پیکر و مبلمان سنگین و کله گوزن چیدمان کند، یه آدم درست و حسابی او را تحذیر داد که مرد حسابی چه نشسته‌ای که آنچه در مخیله توست دفتر کارت را شبیه به دفتر کار ترامپ خواهد کرد.

در همین صحنه بر من هویدا شد که این جناب ترامپ در بین آدم حسابی‌های خودشان هم گویا ضرب المثل تبختر و بلاهت است و داشتم خوب در مورد سلایق جناب ترامپ و روابط او کنکاش میکردم که اوسا حاجی تلفن زد و اوقات خوشم منقص شد.

وقتی اوسا حاجی فرمایش کرد که بیا باغ فلان جا، نزدیک بود سر خودم را به دیوار بکوبم و از بخت بد به دامان دادار حکیم شکایت برم که چرا چنین طالع نحسی را در سرنوشت من انداخته است که یک پیرمرد لجوج و بد قلق در همه اوقات بیخ ریشم باشد اما به هر حال یادم افتاد که این پیرمرد یه جورایی تنها رفیق موانست و مجالست این روزهای من است و اگر نبود لابد به مالیخولیای تنهایی دچار شده و بعد از پر کردن کلیپی خندان به سر پلی رفته و خود را به دامان مام میهن سرنگون کرده بودم.

وقتی وارد کوچه باغ‌های منطقه‌ای شدم که اوسا حاجی گفته بود نسیم خنک و طبیعت دلپذیر ارتفاعات حال خوشی را در من پدید آورد و بعد از پیدا کردن باغی که اوسا حاجی در آن بود بیشتر هم خوشحال شدم چون انصافا جای لاکچری و توپی پیدا کرده بود پیرمرد.

سلام دادم و گفتم اوسا حاجی رو نمی‌کنی؟ این باغ از مواریث اجداد است یا مواهب دوستان ؟ عجب مشرفیت و ویویی دارد؟

اوسا حاجی گفت: «ویو» چیه پسر ؟ مثه آدم بگو چشم انداز و منظر زیبایی دارد.

گفتم: باشه همون که شما میگی، اوسا حاجی حالا قراره چی بزنیم؟ جوج تو آبلیمو خوابوندین؟

اوسا حاجی گفت: پسر یه دیقه اینجا کترُم کن و شکم و امعا و احشا رو بی خیال شو تا حداقل دمی از عمر بیهوده‌ات صرفه جویی کرده باشی و توشه‌ای از فرصت حیات برداری.

حالم گرفته شد و فهمیدم قضیه نصیحت و نقد و انتقاد است اما با این حال روی بلندی که اوسا حاجی نشسته بود کنارش نشستم و مناظر دور دست و ساختمانهای کوچک شده از ارتفاع را نظاره کردم.

اوسا حاجی با اشاره خود دسته پرندگان در حال پرواز موزون و هماهنگ را نشان داد و گفت: اکثر مردم فکر می‌کنن عقاب خیلی پرنده زیبا و قدرتمندیه و با همین خیال عقاب شدن تبدیل به کلاغهای تنها و مردار‌خوار میشن که تمام عمر خود را صرف جمع آوردن اجساد و اشیا در سوراخ لانه‌ای محقر می‌کنند اما راستش عملی‌تر اینه که به جای توهم عقاب شدن و پذیرفتن لاجرم کلاغ بودن، فقط عضو خوب و هماهنگ دسته پرستوها باشیم.

من که تا اینجا هیچ چیز از حرفهای اوسا حاجی نفهمیده بودم بودم سر تکان دادم و او ادامه داد: پرستوها بال و پر و ابهت فردی عقاب رو ندارن ولی قوتشون به جمعشونه یعنی هر چی یه عقاب تنها و بلندپرواز به نظر مقتدر بیاد بازم زیبایی اشکال پیچیده ناشی از حرکات منظم پرستوها یه چیز دیگه است و جالبه که این اشکال هندسی و پیچیده تنها با یک قانون ساده ساخته میشه و اون اینه که هر پرستو یک وجب فاصله خود را با پرستوهای کناری حفظ می‌کند و در نهایت تمام پرستوها نه خیلی از هم دور میشوند نه زیادی نزدیک و به سادگی هر حرکت کوچک رهبر دسته دونه دونه منتقل میشه و در نهایت امر حرکاتی محیرالعقول و به غایت هماهنگ رو رقم میزنه که از سنخ زیباترین حرکات جمعی عالم هستی است.

اوسا حاجی که فهمید کمان از چله رها شده بر سیبل نشسته ضربه نهایی را زد و گفت: آره پسر جان اگه پنجه پر قدرت نداری از خیال عقاب شدن و تک رو بودن بیرون بیا، دنبال ریزه‌خواری کلاغها هم نرو چون می‌دونم طبعت بلندتر از این حرفهاست، پرستو باش پسر جان، پرستو.