«هویت ملّی و قومی در آینه‌‌ی زبان فارسی»

بامدادخبر– وقتی که چندی پیش این جمله را خواندم به فکر فرو رفتم و از خود پرسیدم که اگر توانمندی زبان فارسی تا این حد بالا است و می‌توان با پسوندهایی چون (-بان) و (-دار) همچنین (-گر)، (-خوان) و ده‌ها مورد دیگر بر توانایی‌های آن افزود چرا نباید پا را از این هم فراتر گذاشت. دغدغه‌ی […]

بامدادخبر– وقتی که چندی پیش این جمله را خواندم به فکر فرو رفتم و از خود پرسیدم که اگر توانمندی زبان فارسی تا این حد بالا است و می‌توان با پسوندهایی چون (-بان) و (-دار) همچنین (-گر)، (-خوان) و ده‌ها مورد دیگر بر توانایی‌های آن افزود چرا نباید پا را از این هم فراتر گذاشت. دغدغه‌ی آغازین من از آنجا شروع شد که گویش محلی مادری‌ام، یعنی لُری را در مقابل زبان مدرن فارسی در پاره‌ای از موارد ناکارآمد می‌دیدم. این اَمر اگر چه بدیهی به نظر می‌آمد اما انگیزه‌ای به من داد تا دست به پژوهشی در این باره بزنم و با تاباندن نور بر زوایای تاریک گویش‌های بومی ایران، نسبت بین زبان فارسی و هویت ملّی در دنیای مدرن را روشن‌تر از پیش درک کنم.

پیش از شروع گفتار، لازم می‌دانم یادآوری کنم که راز ماندگاری و قدرت زبان فارسی در این نیست که همه‌ی واژه‌های آن ریشه‌ای اصیل دارند؛ بلکه پویایی آن است که فارسی را به زبانی قدرتمند در مقابل دیگر زبان‌ها بدل کرده است؛ به عنوان نمونه اسلوب‌های مشتق‌سازی فارسی را باید در نظر گرفت که هزاران هزار واژه با ریشه‌های عربی، یونانی، ترکی، آرامی و دیگر زبان‌ها و گویش‌ها را در خود حل کرده است و واژگانی نوین بر گنجینه‌ی زبان کهن فارسی افزوده است؛ به این ترتیب است که ما واژه‌ی «ناموس» را از زبان یونانی گرفته‌ایم و «ناموس‌پرست‌» ساخته‌ایم؛ «جامعه‌» را از عربی گرفته‌ایم و «جامعه‌شناسی» را ساخته‌ایم، یا این که در همین دوران مدرن توانسته‌ایم مفهوم «ماشین» را از زبان آلمانی بگیریم، با تغییر پسوند، «ماشین‌ساز» و دیگر مشتقات را از آن دربیاوریم.

پس زبان فارسی می‌تواند بسیار پویا باشد و شکست‌ناپذیری خود را در مقابل دنیای مدرن به رخ جهانیان بکشاند. دایره‌ی گسترده‌ی واژه‌هایی که در طول یک قرن اخیر به لطف بزرگانی چون «داریوش آشوری»، «میر شمس‌الدین ادیب سلطانی»، «محمد حیدری ملایری» و دیگران ساخته شده است و در متون علمی- پژوهشی و حتی مطبوعات به کار می‌روند نیز نشان‌دهنده‌ی همین امر است. البته که دستاوردهای ارزنده‌ی فرهنگستان زبان نیز، چه در سال‌های پیش از انقلاب و چه پس از آن بی‌تأثیر نبوده است.

با این مقدمه‌ی کوتاه، پرسش محوری این نوشتار را مطرح می‌کنیم: “جایگاه گویش‌های بومی ایران در زبان مدرن فارسی چه است؟”

بی‌شک نسبت فارسی امروزین و گویش‌های محلی چون کردی، گیلکی، لری، تالشی و غیره را با زبان فارسی، می‌بایست همانند نسبت میان فرهنگ این اقوام با هویت ایرانی پنداشت. زبان فارسی، نه زبان بومی حافظ و عطار بوده و نه حتی زبان مادری فردوسی؛ اما واسطه‌ای انگاشته می‌شده برای تمامی کسانی که از هویت ایرانی برخوردار بوده‌اند. پس حالا که در دوران مدرن به سر می‌بریم نیز هر کدام از زبان‌ها و گویش‌های ایرانی ملزم هستند دربه‌روز شدن زبان فارسی سهیم باشند. از این جهت نگارنده‌ی این یادداشت، پیشنهادهایی را در قالب گزیده‌نوشتار برای اهل فن مطرح کرده است که گمان می‌رود اگر ارزش پذیرش نداشته باشند، دسته‌کم ارزش اندیشیدن و رد کردن آن‌ها توسط اهل فن با دلیل و برهان را دارند!

یک- به نظر می‌آید نثر و نظم فارسی مدت‌هاست که با یک‌نواختی روبه‌رو شده و چیز تازه‌ای از خورده‌فرهنگ‌ها  بر آن افزوده نشده است. این در حالی است که می‌توان با وام‌گیری از واژه‌ها و اصطلاحات ادبی فولکلور، آن را غنی کرد. مثلا در زبان کردی «پَرچ» به معنای موهای جلوی سر انسان است. «موهای جلوی سر» می‌تواند به راحتی جایش را به «پرچ» بدهد که بسیار راحت‌خوان‌تر و کوتاه‌تر است، به این ترتیب می‌توانیم از آم مشتق‌هایی دیگر را نیز بسازیم: بی‌پرچ = کسی که جلوی موهایش کچل شده است، پرچ‌درخش = کسی که جلوی موهایش ریخته و با تابش آفتاب بر سرش پوست سر او می‌درخشد. این‌ها را به راحتی می‌توان در دستگاه زبان جا انداخت. به عنوان نمونه‌ای دیگر از این شیوه‌ی وام‌گیری از گویش‌ها برای غنی‌تر کردن زبان فارسی این است که به دنبال واژگانی بگردیم که معنا و مفهومی متفاوت از واژه‌های آشنای فارسی دارند؛ برای مثال در گویش لری ممسنی کلمه‌ای وجود دارد که مفهومش عمیق و سیاه است و آن «قیل» است. لرهای استان فارس از صفت «قیل» برای توصیف عمق جاهایی مثل چاه، قنات، نقاط عمیق رودخانه و دریا استفاده می‌کنند، در واقع جاهایی که به دلیل عمق آب، سیاه‌رنگ هستند. حالا ما می‌توانیم همین صفت را که معادل رایجی در فارسی ندارد به زبان معیار اضافه کنیم و از آن در توصیفات ادبی بهره بگیریم. همچنین می‌توانیم مشتقاتی را نیز از آن بسازیم و در نوشته‌های ادبی به صورت خلاقانه‌ای از آن‌ها استفاده کنیم، مثلا همه می‌دانیم که موجودات ریز و میکروسکوپی که در اعماق اقیانوس‌ها زندگی می‌کنند را «آب‌زی» می‌گویند. اما این جا یک مشکل وجود دارد و آن این است که ماهی‌های درشت‌ و دیگر موجوداتی که به راحتی آن‌ها را در سطح آب می‌بینیم را هم آب‌زی می‌خوانند؛ پس باید برای جدا کردن آن‌ها از هم نیاز به واژه‌ای جدید داریم. اگر موجواداتی  که در اعماق آب زندگی می‌کنند را «قیل‌زی» بنامیم، چطور است؟

دو- واژه‌سازی از گنجینه‌ی زبان‌ها و گویش‌های محلی و بومی فلات ایران چه دردی از ما دوا می‌کند؟

مهمترین پاسخ برای پرسش بالا را باید در مفهوم ملت و دولت پیدا کرد. همه‌ی اقوام ایرانی به مفهوم ملّت ایران مدیون هستند. اگر هر کدام از این گروه‌های زبانی- فرهنگی واجد یک مسؤولیت برای حفظ زبان فارسی باشند، نه تنها این زبان را در تقابل با فرهنگ و زبان بومی خودشان نمی‌دانند بلکه با داشته‌های فرهنگی خودشان روزبه‌روز آن را توانمندتر می‌کنند.

به این ترتیب زبان ملّی نه از سر دلسوزی، که از روی احساس نیاز، تقویت و حفظ می‌شود.

سه- واژه‌ای را از دل یک خورده‌فرهنگ ایرانی ساختیم، خب بعدش چه؟ آیا این برساخته‌های زبانی در گفتار و نوشتار همه‌ی فارسی‌زبانان جا باز می‌کنند؟ از کجا معلوم همین «قیل‌زی» و «بی‌پرچ‌» به بدنه‌ی زبان تزریق شوند؟ آیا این دست خلاقیت‌ها به درد مردمی می‌خورد که به واسطه‌ی جهانی شدن و گسترش شبکه‌های اجتماعی، نه تنها هویت قومی خود بلکه هویت ملی را هم با بدبینی قبول دارند؟

این دست پرسش‌ها را نه دولت و حاکمیت، بلکه روزنامه‌نگاران، فعالان فرهنگی، نویسندگان و شاعران باید پاسخ بدهند.

فرهنگ، که زبان نیز بخشی از آن است همواره از پایین ساخته می‌شود و به بالا می‌رسد، نه بالعکس. اگر مطالبه‌ی نخبگان جامعه برای تنومند کردن بدنه‌ی زبان فارسی وجود داشته باشد، بی‌‌شک آینده‌ای بسیار درخشان برای جهانی شدن زبان فارسی خواهیم داشت، تا جایی که این زبان از فرط دقیق بودن آن و پرشماری واژگان، به زبانی دسته اول برای فلسفه و علم در قرن آینده بدل شود، در چنین حالتی است که ادبیات نیز همپای علم رشد می‌کند و با آن درمی‌آمیزد.

 

با این حال همه‌ی آنچه گفته شد، نیاز به چالش کشیدن‌های جدی دارد. پس ‌شاید اگر خودمان دلسوز قند پارسی نباشیم، هیچ کس دیگر رغبت بردن آن به بنگاله را نخواهد داشت!