گفتگو با استاد علی قصردشتی هنرمند و مجسمه ساز شیرازی

جلوه های مهربانی هنر و انسان دوستی اینجادر شیراز وجوهات عجیب و غریبی در دل تاریخ داشته است

ما در حد و اندازه تاریخ ، اسم و خود “شیراز” نیستیم بامدادخبر – استاد علی قصردشتی را به واسطه کثرت کارهایش در شیراز، کمتری کسی  هست که نشناسد ، او می گوید مجسمه برای شهر ثروت و داراییست و می‌تواند عیار شهر را بالا ببرد.استاد اما نماینده آرمانگرایی و فداکاری برای بر افراشتن پرچم […]

ما در حد و اندازه تاریخ ، اسم و خود “شیراز” نیستیم

بامدادخبراستاد علی قصردشتی را به واسطه کثرت کارهایش در شیراز، کمتری کسی  هست که نشناسد ، او می گوید مجسمه برای شهر ثروت و داراییست و می‌تواند عیار شهر را بالا ببرد.استاد اما نماینده آرمانگرایی و فداکاری برای بر افراشتن پرچم شهریست که خود عیار فرهنگ، هنر و تمدن ایران زمین است.

به گزارش سرویس فرهنگی  پایگاه خبری تحلیلی بامداد خبر  استاد علی قصردشتی متولد سال۱۳۵۱ در شیراز و برآمده ازیک خانواده اهل هنر است .او می گوید : از کودکی استعداد تجسمی  درمن مشهود  بود .پدرم نقاش ، شاعر و مجسمه‌ساز بود  وخواهرم نقاش . این استعداد به صورت یک ژن و یک هدیه خدا دادی به من رسید. استعدادی که درکودکستان، دبستان نیز وجود داشت ولی در مقطع راهنمایی به اوج رسید  و من سعی کردم تجاربم را حوزه تجسمی هدفمند کنم. با این حال همه رشته های هنری مخصوصاً سبک های نقاشی را هم تجربه می کردم. قصردشتی از سال ۶۷ مجسمه‌سازی را به صورت تجربی شروع می کند و بدون داشتن استاد و کتاب راهنما  این مسیر را می پیماید. او می گوید :کار من از گل باغچه شروع شد و ابزار اولیه من قاشق و ته خودکار بود که با همین ابزار هم  توانستم مقام هایی را کسب کنم. شرکت من در جشنواره ها برای من زمینه شد وکسب تجربه و پیدا کردن خودم بود.  دوره تخصصی دانشگاه هنر تهران که توسط اداره کل ارشاد در شیراز برگزار می شود را طی می کند و بعد ازاین توسط دعوت نامه استاد  فدوی از اساتید این دوره به دانشگاه هنرهای زیبای تهران  راه می یابد .

در همین زمان کارهایی را برای شهر انجام می دهدو به عنوان  اولین کار مجسمه میرزای شیرازی را  برای کتابخانه میرزای شیرازی دانشگاه شیراز می سازد .  از  سال‌ ۷۱ کارهای او  یکی پس از دیگری در شیراز اجرا می‌شود و شهرداری سفارش های بیشتری می دهد که از جمله  می توان به مجسمه  دکترچمران اشاره کرد.  استاد علی قصردشتی  میگوید :  سال های ۷۷ به بعد شروع کارهای حرفه ای من بود که از جمله یک مجسمه بزرگ ۱۵ متری به نام مجسمه شهدا در این زمان ساخته شد،مجسمه ای که بزرگترین مجسمه  آن روز ایران بود ولی متاسفانه شورای شهر با نصب آن مخالفت کرد، با کنگره سرداران شهید نیز برای این مجسمه و نصب آن صحبت هایی شد و در نهایت این مجسمه بعد از ۲۰ سال زمانی که من به خارج از کشور رفته بودم  نصب شد . در سال ۸۳  بعد از اتمام تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا و بازگشت به شیراز میدان پارسه را طراحی کردم که این اثر  از طرف من به شهر شیراز هدیه شدو من بابت آن دستمزدی نگرفتم. در ابتدا آن نقطه میدان شقایق نام داشت و من اسم آن را پارسه گذاشتم و این کار برای  این منطقه طراحی شد.  خیابان اصلی این منطقه خیابان پاسارگاد بود و باید یک هویت مناسبی به این مجموعه داده می‌شد . یک سال و نیم روی آن کار کردم و این کار منطقه را تغییر داد.  بعد از طراحی این المان مردم کم کم به این منطقه علاقه نشان دادند و آپارتمان سازی در این منطقه شروع شد و کل منطقه هویت بهتری پیدا کرد.

خواجوی کرمانی کار بعدی من بود که طراحی ماکت و ساخت آن دو سال طول کشید.برای تولید این کار با دانشگاه تاریخ ادبیات شیراز یک تحقیق مشترک انجام شد تا کاراکتر خاص  این اثر شکل بگیرد . سال ۸۵ ماکت کار کامل شد  وقرار بود این مجسمه با مبلغ ۷۰ میلیون تومان ساخته شود و سازمان زیباسازی هم تایید کرد . معاونت اجرایی  آن زمان به من گفت، مگرچند پاکت سیمان می خواهی مصرف کنی . من خیلی ناراحت شدم و به من برخورد.

قبل از این مجسمه در شیراز فقط مجسمه سعدی را  قبل از انقلاب  ابوالحسن خان صدیقی ساخته بود . این همان زمانی بود که من هم کارگاه و هم وسایل را برای رفتن به خارج از کشور فروخته بودم،  این شد که من این کار را به عنوان یک دِین به شهر شیراز هدیه کردم و آنها هم که از خدا خواسته بودند. جایی را از شهرداری گرفتم که سقف هم نداشت یک سال کار کردم و مجسمه ساخته و ریخته گری شد و یک هویت جدید به منظره مقبره خواجو و دروازه قرآن داد. جمعیت زیادی در روز های تعطیل و نوروز در این مکان خاطره سازی می کنند وقتی تبعات توریستی و فرهنگی این اثر برای شهرداری محرز شد  مقداری مجسمه سازی را جدی‌تر گرفتند، اگرچه  نه آن طور که شایسته شیراز است.  در حقیقت من پایه‌گذار اهمیت مجسمه سازی در شیراز و تاثیرگذاری فرهنگی  مجسمه در جاذبه فرهنگی توریستی شهر شدم.  بعد از آن بود که مجسمه‌سازان زیادی آمدند و کار کردند.  سال ۸۸ برای ادامه تحقیقات هنری به انگلستان سفر کردم  .وقتی دوباره به ایران برگشتم کار هایم را حرفه ای تر دنبال کردم بسیاری از کارهای درجه یک و ممتاز من بعد از بازگشت از انگلستان شکل گرفت .

کارهای طراحی شده در این دوره شامل ۴۸ پروژه بود که تعدادی انجام شد.در این دوره  محدودیت‌هایی برای من ایجاد شد و این موارد با تغییر مدیران همراه وتغییر سلیقه ها همراه بود . هر کس به میزان حرفه ای بودنش با مشکلاتی در همان سطح روبرو می‌شود.

من مثل یک سرباز برای شیراز مبارزه کردم و برای اجرای آثار هنری ام در شهر جنگیدم  تا بتوانم آن‌ها را اجرا کنم و به شیراز هدیه کنم که اکنون دارایی شهر محسوب می شوند.

چندین صندلی شامل، صندلی انتظار،  صندلی پرواز، صندلی بز املش و صندلی خانواده  طراحی و ساخته شدند .کارهایی که اگرچه تم نوروزی نداشتند ولی به مناسبت نوروز در شهر نصب شدند . کارهای زیادی در این دوره ساخته شده اگر چه  کارهای اجرا شده ، در واقع پروژه های اصلی من نبودند و آن چیزی که انجام شد کارهایی بود که شهرداری برای انجامشان  انگیزه های مالی محدودی داشت و یا مربوط به کارنامه هایی بود که باید پر می‌شد. من همیشه می‌گویم با ما مثل گلادیاتوری رفتار می شود که به او یک تیر و کمان سیمی بدهند و یک قوطی فلزی را در یک متری اش قرار دهند وبگویند آن را بزن.  سفارش های  شهرداری برای من همیشه چنین مصداقی داشته است .کارهای دم دستی با متریال و کار ماده های ارزان و از بین رونده.

مجسمه ثروت و دارایی شهر محسوب می‌شود و می‌تواند عیار شهری را به لحاظ گوناگون بالا ببرد و باعث جذب توریست و رونق اقتصادی شود.تا زمانی که اهمیت المانهای شهری در حد یک پل ساده  نباشد مشکل همین گونه خواهد بود . جناب آقای آراسته ، مدیر سازمان زیباسازی شهرداری ، یکی از هنرمندان گرافیست خوب شیراز هستند ولی دست و بال ایشان هم بسته است و مراحل زیادی باید بگذرد تا یک اتفاق خوب رخ دهد . این مسائل را یک نفر نمی تواند حل کند ، کل سیستم باید این موضوع را محترم و مهم بشمار آورد. کمترین پل از ۷۰ تا ۲۵۰ میلیارد تومان هزینه دارد که کارش راحت کردن دسترسی بین دو نقطه است و اکنون در همین لحظه نزدیک به ۱۰ پل در حال ساخت است که چند هزار میلیارد سرمایه می خواهد این نشان می‌دهد که شهرداری می تواند هزینه کند ولی هنوز اهمیت این موضوع آنقدر که باید در شهرداری  جدی نیست .  اگر یکی از این پل ها در شهر حذف شود هیچ اتفاق در شهر نمی افتد و برای هیچ توریستی هم اهمیت ندارد ولی در نظر بگیرید که  وقتی یک لندمارک در شیراز طراحی و نصب شود( نشانه شهری بزرگ) چه تحولی رخ می دهد. من لند مارکی به ارتفاع ۴۰ متر  طراحی کردم که  بزرگتر  از میدان آزادی تهران است .

قرار است این اثر  در میدان (گل سرخ ) نصب شود اجرای  این لند مارک اگر خیلی فاخر(ماندگاری بالایی ) در نظر گرفته نشود بین ۲۰ تا ۲۵ میلیارد هزینه دارد این یک رقم پایین درقیاس با هزینه یک پل است .

لندمارک جنبه های توریستی فرهنگی یک شهر را چند برابر می کند و در حقیقت پیشران شهر در دنیا می شود.  شیرازی که به لحاظ سابقه تمدنی فرهنگی تاریخی همیشه در دنیا مطرح بود وقتی بزرگترین لند مارک  ایران را داشته باشد  این مزیت را بوجود می آورد که هر توریستی که به شیراز بیاید آنجا عکس یادگاری بگیرد و هزینه کند .

افرادی مثل من و را نبایددر حد ساخت یک سردیس و تندیس ببینند و باید از ما طراحی آثار فاخر و ماندگار بخواهند،  اثری که در سینه و حافظه تاریخ ماندگار شود آنگونه که تاریخ این شهر پر از آثار ماندگاراین چنینی است.

شیراز از هزاره های قبل آثار فاخر و افراد بزرگ به خود کم ندیده است.  اگر امروز کارنامه خودمان را بررسی کنیم می‌بینیم که در این حوزه کار خاصی انجام نشده است کاری که مدنظر است اثری است که اگر صد سال از آن بگذرد بتوانیم از آن و تاثیرش حرف بزنیم و کنارش عکس بگیریم. در این. ۴۰ سال اثری آفریده نشده است که بتوانیم کنار بایستیم و عکس بگیریم.

فقط ساخت مجسمه نیز کافی نیست آثاری که آفریده می شود نیاز به حفظ و نگهداری دارد.  میدان پارسه با عشق ساخته شد منطقه را تغییر داد و اکنون مردم با عشق و علاقه از کنارش رد می شود این بزرگترین ثروت برای من است و من از این بابت خوشحالم (ولی وقتی نورپردازی آن خاموش شده ،برای مدت خیلی طولانی به همین صورت باقی ماند) اگر در صفحات اجتماعی این مسئله را به عنوان گلایه  بگویم تماس پشت تماس می‌گیرند که چرا به خودمان نگفتی ؛ گفتیم اما عمل نکردید وقتی من دغدغه دارم و اعلام می کنم همه صفحات مجازی شیراز که لطف زیادی هم دارند آن را منعکس می کند و پخش می کنند و این از دست من هم خارج است ،  چون همه امروز نظاره گر این هستند که قصردشتی در شهر چه کار می کند و چه برنامه‌ای در شیراز دارد بعد این را در شهرداری به برخورد قصرالدشتی با شهرداری تعویل می کنند در صورتی که من در جبهه شهرداری هستم و من برای شهرداری و شهر شیراز مثل یک سرباز کار می کنم.

شش سال ازساخت  کوهنوردهای من در بزرگراه حسینی الهاشمی گذشته ولی هنوز یک نورپردازی ساده ندارد ، آن هم نوری که شاید ۱۰۰ هزار تومان هم هزینه نداشته باشد .کاری که دستمزد قابل توجه ای نداشته وآنچه پرداخت شده بعد از مدت طولانی بوده.  تمام زیبایی یک مجسمه در شب دیده می شود، همان‌طورکه زیبایی یک شهر درشب دیده و حس می شود. شب های ما تاریک است و هیچ المان و لندن مارکی که معرف زیبایی شهرمان باشد نداریم در نهایت اینکه شهرداری  اقدام به چراغانی و نورپردازی فلان پل می کنند ولی از نمادها و المان های شهری غافل است. لندمارک ها و نمادهایی که جایشان در شهر ما خالی است.

این ها برای ما دغدغه است چون حفظ و نگهداری از ساخت مهمتر است.  مجسمه خواجوی کرمانی بالای ۲۰ بار مرمت شده که خودم با پیگیری شخصی برای مرمت آن اقدام کرده‌ام. چندماه قبل دست مجسمه خواجو را  شکستند بودندکه خودم با پیگیری‌های شخصی اقدام به بازسازی دست مجسمه کردم و اگر  پیگیری خودم نبود هیچ اتفاقی نمی‌افتاد .

کوهنوردهای حسینی الهاشمی آسیب‌های جدی دیده اند  و به این دلیل که افراد شرور سنگ های بزرگ را به سمت آنها پرتاب کرده‌اند و ازآنها آویزان وکابل هایش را می کشند، ا کنون نزدیک به نابودی هستند و اگر شهرداری همتی برای مرمتشان نکند در معرض خطر جدی هستند . اگرچه این چنین افراد شروری در همه جا هستند اما وقتی یک مجسمه را ساختیم باید توان و اداره حفظ آن را نیز داشته باشیم .

به جرأت می‌توانم بگویم و البته این را هم از خودم شروع می کنم و بعد به مسوولین می گویم که “ما در حد و اندازه تاریخ ، اسم و خود شیراز” نیستیم .

توریستی برای دیدن آن آثار فاخر  به تخت جمشید می‌رود وقتی به شیراز می‌آید باید آن نقطه اتصال را اینجا  ببیند و بگوید این مردم ادامه‌دهنده همان مردم گذشته هستند.  ما حلقه گمشده داریم و می‌توانیم بگوییم هیچ وجه اشتراکی با آن گذشته نداریم .آیا این مردم همان مردم فرهیخته ۲۵۰۰ سال پیش هستند که شاهشان منشور جهانی حقوق بشر را نوشته و هنرمندانش چنان آثاری را ساخته اند ؟آیا ما دنباله آنها هستیم؟ فرهنگ ما و منش شما هنر ما ،مسئولین ما همان قدر دغدغه مند هستند که نیاکان ما نسبت به انسانیت ، فرهنگ و هنر دغدغه مند بوده اند؟

من از این بابت بسیار شک دارم ولی تلاشم را می کنم و خلاف آب شنا کنم ، ما دهه پنجاهی ها چه برای معاشرت و چه برای تلاش در زیباتر کردن محیط شهری که برایش دغدغه مند ام تلاش می کنم. کار سختی است اما آزار دهنده نیست چون برای این سختی ساخته شدم. شاید امروز اینکه گفتگو چاپ شود به خیلی ها  بر بخورد،  ولی باید به ما بربخورد تا تکانی بخوریم ، یکدست شویم و بتوانیم کاری را برای دل حال مردم و پیشینه خودمان انجام دهیم.

اکنون در حال  ساخت المان آرامش که یک المان  ۶ متری دوتکه است برای نصب در خیابان عفیف آباد هستم، المانی که یک کار مینیمال بزرگ و یک نشانه شهری است  و  به عنوان یک کار تعاملی این امکان را ایحاد می کند که مردم کمپرسیون اش(چیدمان و شکل قرار گیری)  را تغییر دهند. کاری که کانسپت و ایده مفهومی آن آرامش است و متناسب با  در دورانی  است که ما در آن  زندگی می کنیم و جای خالی آرامش احساس می شود. من  در این کار به دنبال ایجاد آرامش هستم ، شاید اگر در سوئد زندگی می کردم به جای آرامش در مورد جنگ حرف می زدم. ما کار را می‌کنیم که آمال مان و آرزویمان است  و دوست داریم به آن دست پیدا کنیم.  در فضای شهری یک اثر هنری باید التیام بخش لندسکیپ (منظره ) و فضای اطرافش باشد.  مجسمه آرامش برای این طراحی شده که محیط را دعوت به آرامش کند و آدم ها را حتی در حد یک لحظه به خود معطوف کند و  از روزمرگی زندگی نجات دهد.

کانسپت  های پیچیده تری نیز از این اثر برداشته می شود اما موضوع اصلی همین مفهوم آرامش است.

 شیراز برای شما چه مفهومی دارد؟

شیراز برای من که شیرازی الاصل هستم چیز غریبی است،  شیراز هم زادگاه هم ریشه و هم شهری است که داعیه دار فرهنگ و تمدن بوده است.  جلوه های مهربانی ، هنر و انسان دوستی اینجادر شیراز وجوهات عجیب و غریبی در دل تاریخ داشته است.  زمانی که از ایران رفتم به فهم بالاتر و کامل‌تری از شیراز رسیدم . وقتی از شیراز رفتم تازه فهمیدم شیراز کجاست.

من بسیار وطن پرست هستم و علاوه براین در مورد شیراز فقط مسئله شیرازی بودن من نیست،  شیراز یک فرهنگ و برای ما شیرازیها  بسیار غرور برانگیز است.

از بابتی هم ۹۰ درصد آثار من  که شامل بیش از ۴۰ اثر می شود در شیراز نصب شده که این موضوع ،  شیراز را به زادگاه آثار من بدل کرده است . همه عشق و زندگی من معطوف به شیراز است .

ایران برای شما بعنوان یک هنرمند چه مفهوم و جایگاهی دارد؟

ایران مام وطن است ، سرزمین مادری ماست و ریشه در تشکیل شخصیت و موفقیت هر فرد بسیار مهم است.  احترام ما  نسبت به هویت و تاریخ سرزمینی است که چندین هزار سال سابقه افتخارآفرین و تمدن‌ساز دارد . این موضوع نه فقط برای ما ایرانیان بلکه برای جهانیان اهمیت دارد.

بزرگانی داشتیم که قرنهاست که همه دنیا از آنها حرف می زند . اگر ما بتوانیم هویتمان را از خاکستری بودن بیرون بیاوریم می‌توانیم برای جمع کارکنیم وگرنه هر فرد برای منافع شخصی خود کار می‌کنند. وقتی مام وطن دارای هویت ،اصالت ،  وارزش و وزن می‌شود شما می‌توانید فداکاری کنید، سخت کار کنید و برای جمع کار کنید. مثل کشورهای آلمان و ژاپن که در جنگ جهانی دوم نابود شدند ولی دوباره بهتر از قبل ساخته شد. چون آنها این رسم دیرینه را به جای آوردند.

با کدام یک از آثاری که ساخته اید رابطه عاطفی بیشتری دارد؟

یکی از بهترین سوال هایی که یک نفر می تواند از من بپرسد همین سوال است. در میان کارهای قدیمی خواجوی کرمانی کاریست که بسیار به آن عاطفه مند هستم و دلیلش این است که در آن سالها پدرم در سن حدود ۷۰ سالگی بود و من این اثر را از روی تناسبات پدرم ساختم چون سن خود خواجو در زمان فوت تقریباً همین سن و سال بود. بعد از تحقیقاتی که در مورد خواجو کردم به یک کاراکتر نیاز داشتم تا کاراکتر خواجو را در آن فیگور در بیاورم چون چهره یک بخش ، فیگور بخش دیگر و تناسبات و کمپرسیون  بخش های دیگریک اثر هستند.  پدرم شاعر بود و من از کاراکتر او برای خلق خواجو استفاده کردم . پدرم خیلی مشوق من بود و خودشان هم یک هنرمند بوداند و بسیار هم مرد بزرگی بود اکنون که پدرم در میان ما نیست  این اثر یاد آور اوست . وقتی  مرمت دست تندیس خواجو را انجام می دادم  ، احساس می کردم که دست پدرم است  و این یک رابطه بسیار عجیب بود. میدان پارسه را نیز از این رو که مردم به خاطر آن انرژی مثبت زیادی به من می دهند دوست دارم کار جدیدی نیز راجع به شاهنامه درحال ساخته شدن است که من با عشق در حال طراحی کردن آن هستم کاری که جزئیات و دیتیل بسیار بالایی دارد واکنون حدود ۵۰ درصد از کار انجام شده است.  این کار را با ارتفاع هفت متر و با( کار ماده) برنز خواهم ساخت که فکر می کنم یکی از بهترین و قوی ترین کارهای کلاسیک  من و یک  نقطه عطف از باب کاراکتر سازی ، کمپرسیون و آناتومی در کارهای من  خواهد بود.

شهرداری ممکن است این امکان را نداشته باشد یا انگیزهای  در این سطح برای هزینه کردن نداشته باشد تا یک کار با چنان جزئیات ، کیفیت،و ماندگاری را با برنز سفارش دهد ولی همت کرده‌ام که آن را انجام دهم اگرچه هنوز انگیزه هایم را به شهرداری نگفته ام و شاید هم بعد از شنیدن آن بپذیرند ولی این کار برای من یک عشق است که اکنون در حال پدید آمدن است.

اگر روزی سردیس هایی مثل کوه راشامون به شما سفارش داده شود سردیس چه افرادی را برای ساخت در این مجموعه انتخاب می کنید؟

سوال خیلی خوبی است من عرق ملی  زیادی دارم ، برای همین حتما اولین کاری که  می سازم متعلق به کوروش کبیر است  زیرا نه تنها ما ایرانی ها بلکه همه دنیا به او مدیون است،  همه بشریت به او مدیون است. اولین مجسمه ای که باید هم بسیار بزرگ و با اصالت ساخته شود سردیس اوست . اما چهره های بزرگ زیادی داریم و این کار انتخاب را سخت می‌کند. اما چون شیرازی هستم سعدی بزرگ،  حافظ و فردوسی بزرگانی هستند که با این اثر می توان گوشه ای  از شکوه و بزرگی آنها  را با مجسمه هایی که از دل کوه تراشیده  می شود در تاریخ ثبت کرد.  در هر حال ما خیام ، مولوی ، آریوبرزن،  بابک خرمدین و کاوه آهنگر  وسیاوش را نیز داریم ما و فرهنگمان  پر از اسطوره  است و اگر همه کوه های ایران  به تندیس بزرگان ایران تبدیل  شود بازهم کوه کم می‌آوریم زیرا  هر چهره بزرگ در تاریخ ما خود  یک دماوند و باعث افتخار ما ایرانیان است . به همین دلیل ما باید جدی باشیم چون آن گونه که آنها در تاریخ ظاهر شدند ، بزرگ و ارزشمند . ما نیز در این برهه تاریخی باید یک کار بزرگ و ماندگار از خود به یادگار بگذاریم نه اینکه ادای آنها را دربیاوریم بلکه باید به آن بزرگی دست پیدا کنیم و این چالشی است که  همت بزرگ می خواهد .

این رویکرد همت بلند ، دغدغه مندی و سرمایه می‌خواهد.  همه هنرمندان جهان آثارشان را با ثروتمند ماندگار شده است،  اگر ثروت نبود تخت جمشید ایجاد نمی شد.  اثری مثل برج ایفل و مجسمه آزادی و هر چیزی که در تاریخ باقی مانده هزینه داشته است و در تاریخ نیز  یادگار خواهد ماند. به نظر من ما امروز نیروی هنری و انسانی برای تولید چنین آثاری را داریم و وقت آن است که با همت ، اتفاق های بزرگ را رقم بزنیم.

 کیفیت پایین آثار حجمی در شیراز چه دلیلی دارد؟

انگیزه کافی برای ساخت آثار متناسب با شیراز وجود ندارد، زیرا درجه اهمیت آن مشخص نیست . این که می‌گویند پول نیست ، حرف صحیحی نیست. زیرا ساخت و ساز در شهر انجام می‌شود و شهرداری هم بر همین مبنا در آمد دارد . هزینه های میلیاردی در پروژه ها انجام می شود روکش آسفالت خیابان هزینه زیاد میلیاردی دارد  . اهمیت این موضوع است که باید برای شهرداری روشن شود تا برایش هزینه کند.  امروز ما نگران سردیس ها نیستیم ولی در مورد نمادها و المان های شهری که به  لحاظ ساختار شهری و زیبایی شناسی توانایی تعریف محیط شهری را دارند این نگرانی وجود دارد . ما در لنداسکیپ ، سویل شهری و  نورپردازی المان های شهری مشکل داریم ؛ این موارد توانایی تعریف محیط را به عنوان یک محیط شهری دارند و البته رتبه  آن را نیز بالا می برند . درچند سال اخیر اتفاقات درست زیادی افتاده است که تیم جدیدزیباسازی  آنها را رقم زده ولی هنوز با مدینه فاصله صدها کیلومتر فاصله داریم.

خان سوم در چه مرحله ای از تولید است ؟

به خاطر شرایط روحی چند سال این کار متوقف شده بود ولی اکنون دوباره کار روی آن را آغاز کردم و تا چند ماه آینده ماکت این کار کامل می شود اما از آنجا که این کار سفارشی نیست و جز کارهایی است که قرار است با عشقش ساخته شود . کاری که برایش محدودیت زمانی و مالی در نظر گرفته شود، کاری با عیار بالا از کار در نخواهد آمد من در این مورد نمی خواهم مسئله مالی یا زمانبندی را در نظر بگیرم این کار باید با دست باز و فکر آسوده و با همت شخصی خودم انجام شود . بعد  از اتمام کار، یا شهرداری انگیزه پیدا می‌کند یا اینکه نمی کند به هر حال این موضوع در روند خلق آن اثری نخواهد داشت.

حجم و تندیس در شیراز چه عیاری دارد و اقتصاد هنر  در شیراز چه حالی دارد؟

در طول ۳۰ سالی که با شهرداری کار کرده‌ام همیشه چیزهای ارزان و سریع خواسته اند،  کارهایی که بیشتر قرار بوده کار نا مه ها را پر کند. اما چندسالی است که مقاومت کنم و کار ارزان که اثر کوتاه مدت داشته باشد یا درخواستهای که در  مورد کار ماده‌های ضعیف  وجود داشته باشد را نمی پذیرم. یک اثر هنری  ، اگر ماندگار باشد سرمایه‌گذاری است و اگر نباشد یک هزینه صرف است.  برای من چیزی که اهمیت دارد انگیزه های خلق کردن است که وجود دارد اگرچه من هم هزینه دارم و  همین که بعد از سی سال کار هنوز در یک کارگاه اجاره کار می‌کنم  به خاطر گذشته ها و کارهایی است که برایش پول نگرفتنه ام  یا اگر پولی گرفته شده  آنقدر ناچیز بوده که فقط کار انجام شود ولی اقتصاد هنر مهم است.  باید این را بگویم که من جزو افراد موفق در این زمینه هستم .  خیلی از کارهای من در موزه‌های بزرگ جهان است و به لحاظ مالی و پیشبرد اهداف و کاری موفق عمل کرده ام و دغدغه مالی ندارم ولی پروژه هایی مثل پروژه‌ رهایی شش ماه است که شهرداری قرار بوده کار بازدید  و تایید آن را انجام دهد.  اگر در نظر بگیرید که مبلغ  این برای کار دو سال قبل در قرارداد تنظیم شده که هزینه و قیمت کار دچار همپوشانی شد ولی شهرداری کمی برای بازدید کوتاهی کرد،  هزینه‌ها ۱۰ برابر شده و برای اجرای طرح و قالبگیری و ریخته گری اثر،  اگر پول ماشین و خانه ام را هم  روی  این کار بگذارم کار جمع نمی شود و کسی هم جوابگو نیست. باید هزار گونه خسارت مالی و روحی و روانی را تحمل کنید تا بتوانید پای اثر و آبروی هنر شهر و کشور بمانید این تفکر تاوان دارد و من هم دارم تاوانش را هم می‌دهم.

برای یک رویداد مجسمه سازی در شهر نانجینگ چین که خواهر خوانده شیراز است به اتفاق ۱۵ مجسمه ساز برتر جهان دعوت شدم که  اثر را طراحی کردیم که بین این ۱۵ مجسمه‌ساز بهترین شناخته شده و قرار شد که کارهایی که   همه ما طراحی کرده بودیم برای پارک در این شهر ساخته و جانمایی و نصب شود.  نانجینگ چین  تصمیم  گرفت ،یکی از مشاهیر اش را ریخته گری برنز کرد و به شهر شیراز هدیه کند که در مقابل  شهرداری شیراز هم در پی آن ساخت مجسمه  سعدی  را بعنوان یک یادگاری سفارشات  داد . چون در شیراز سردیس فاخری از سعدی نداشتیم . من این کار را انجام دادم . مجسمه به نانجینگ فرستاده نشده است که امیدوارم در ماههای پیش رو این کار انجام بگیرد .

رابطه شما با کارماده ای که برای کار استفاده می کنید چگونه است؟

هر کانسپت؛ به عنوان یک اثر حجمی متریال (کار ماده) خود را می‌طلبد. کارهایی با  قرارداد فایبرگلاس بسته شد اما من به شهرداری پیشنهاد سنگ و رزین را دادم که نیاز به رنگ کردن نداشته و اثر کار ماده طبیعی داشته باشد و هم ماندگاری و هم جلوه بیشتری را برای اثر ایجاد کند  و اگر سیستم کاری  یا افراد شهرداری عوض شد شاهد این نباشیم که یک نفر با مقلاویز اثر را رنگ آبی زده است.در مورد کارماده باید بگویم ، یک مجسمه باید  از برنز باشد یکی باید سنگ باشد به یکی باید از شیشه و آهن باشد. کارهای فلزی  ، سنگی و متریال های مختلفی درآثارم دارم . علی رغم میل باطنی کارهایی نیز از فایبرگلاس دارم که دلیلش این بوده که شهرداری در زمان سفارش کار انگیزه جدی نداشته تا کار را ماندگار کند. فرم طراحی و جانمایی اثر در ماده سازنده آن اثر دارد در هر حال امروز اوضاع خیلی در این زمینه بهتر شده و آن هم به این دلیل که مشاورانی در شهرداری هستند که  از آنها کمک می گیرند.امروز مدیر سازمان  زیباسازی یک هنرمند است ، شهر دار هم آگاه تر است همینطور شورای شهر و همین آگاهی بود که عامل برگزاری سمپوزیوم مجسمه در شیراز شد . این رویکردها اگرچه رویکردهای مثبتی است اما کافی نیست .

 توجه به جهان بینی و سبک ، ایرانی و استفاده از کار ماده و ترکیب آنها با فضاهای شهری متناسب فضاهای شهری به چه صورت است؟

کار بسیار سختی است . هنرمند ایرانی و خصوصاً شیرازی به دلیل فولکلور خاصی که دارد وقتی دست به کار که می شود ،  خطوط ایرانی در آن موج می زند من که شخصاً سال‌ها نگارگری ایرانی را کار کرده‌ام خط و مشی و رگه‌های نگارگری ایرانی را در کارهایم می توانید ببینید. نشانه هایی که می بینید شما را به یک نگاه و شیوه ویژه رهنمون می کند و اگر چه  این یک سبک نیست ولی یک امضای شیرازی خصوصاً برای کارهای مینیمال من محسوب می شود.  ردپای نگارگری در کارهای من قابل ردگیری است حتی در کارهای کلاسیک من این موارد قابل دیدن است اگرچه فاصله میان کار مدرن و مینیمال و کلاسیک زیاد است.  من در این زمینه ریشه‌ه ای کار کرده ام و  پله ها را یکی پس از دیگری طی کرده‌ام.  این رد پا جای درستی قرار گرفته و اکنون جای وقتی من یک کار مدرن هم انجام می‌دهم ریشه‌ه ای در سنت و فرم و فولکلور فرهنگی خودمان دارد  . چه در بحث اندازه چه در وجوه فرم و کار ماده  و فیگور با تشخیص اینکه این محیط به رنگ بیشتری نیاز دارد یا فرم و یا نور بیشتری لازم دارد بعلاوه پارامترهایی که ایرانی بودن ما  به صورت نهادینه به کار ما اضافه می کند و چیزی نیست که بازو به طراحی اضافه شود .اثرحجمی” آرامش” ریشه کاملاً ایرانی دارد  و طرحی است  که به رابطه ای دو نفری اشاره دارد که به آرامش ختم می‌شود . شما زن و مردی را می بینید که روی پا می چرخند و شما را به یاد لیلی و مجنون و خسرو شیرین می‌دهد می اندازند. در کار مینیمال دنبال موضوع پیچیده نمی گردیم و باید در کوتاه ترین زمان بیشترین اثر را بگذاریم و ما سعی می‌کنیم با خطوط محیطی و طراحی فرم القای آرامش به محیط و بیننده را انجام دهیم.

نشانه ها بار روانی دارند  و این را همه مردم به راحتی درک و شما را به یک معنی مشخص راهنمایی می کند.  کار مدرن باید بیننده را به چالش بکشد و ذهن پرسشگر شما را بیدار کند ؛ اثری که در کنارش تابلو توضیحات گذاشته شود کار مهمی انجام نمی دهد ، ما باید فرهنگ پرسشگری را در مردم تقویت کنیم تا سوال ایجاد شود تا بپرسند این نشانه چه حسی به من می دهد و از چه چیزی گفتگو می‌کنند . کار مدرن  چالش‌برانگیز است اما در کار کلاسیک مخاطب از آناتومی، ترکیب بندی و کمپرسیون کار لذت می برد اما چالشی در خود ندارد. با این حال هنرمندان یک خطه آنهایی هستند که آنجا را به جای بهتری برای زیستن تبدیل می کند.

حضور موسیقی در کارهایتان به چه صورت است؟

موسیقی هنر مادراست و بزرگترین آیتم در دریافت‌های ما موسیقی است و آن قدر می‌تواند روی ما اثر بگذارد که ما را عاشق یا پرخاشگر کند . موسیقی جنبه هدایتگر و تاثیرگذاری دارد . وقتی  روی طراحی و اجرای اثر کلاسیک خوان سوم را کار می کنم که یک اسطوره ای است  ، موسیقی سنتی ایرانی گوش می کنم. موسیقی برای من در درجه اول اهمیت در زندگی قرار دارد برای همین بیشتر دوستان من موسیقیدان هستند تا تجسمی کار.

پرفورمنس آفرینش را درسال ۹۶ کارگردانی و روی صحنه بردم ، این اولین اثر هنری در سطح جهان بود که برای درک با حواس پنج گانه به وجود آمد . بخشی از آین اثر نیز مربوط  موسیقی بود. بشر برای به وجود آوردن کار هنری از دید شنیداری و دیداری استفاده می کند یا نهایتاً توأمان با هم ولی ما پنج حواس برای دریافت داریم  و من برای این کار قصد اجرای اثری را داشتم که تعداد بیشتری از حواس درک شود. کانسپت اصلی این اجرا آفرینش به عنوان بزرگ‌ترین دغدغه خود انسان از ابتدای خلقت تا کنون بوده است . در این کار دوستان موسیقیدانم هم همکاری زیادی کردند و همزمان که موسیقی پخش می شد . در این کار موضوع خلقت از روز نخست  تا مرحله فنا ،  به صورت فانتزی طراحی شده بود که در  یک لوپ دایره وار بازسازی شد . من همزمان  با اجرای موسیقی اکشن پیتینگ یا نقاشی سریع را به‌عنوان واکنش انجام می دادم و بخش بعدی بخش نور بود که روی همه این ضربه های موسیقی نور تغییر می‌کرد و بخش دیگر این اثر بو بود که به عنوان یک مشخصه در زمان بیگ بنگ بوی گرد گوگرد و انفجار را حس می شد  و در بخش تولد زمین بوی گیاه و بوی رویش حس می شد .

دکتر خدادادی ، رئیس دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه فارابی تهران نقدی  بسیار قوی روی کار گذاشتند و ما خودمان اینجا بود که متوجه شدیم چه مسیر درستی را در پیش گرفته ایم.  این یکی از افتخارات من بود که در زمینه ای که در هنر تاکنون کسی تجربه نکرده بود این تجربه را خلق کردم و بخش بزرگی از این تجربه مرهون موسیقی بود.

قبرستان دارالسلام شیراز  با پرلاشز پاریس قابل مقایسه است به نظر شما چه برنامه‌ای برای مجموعه می‌توانطرح ریزی کرد؟

اول اینکه باید بگویم دارالسلام به خاطر وجود آثاری که آنجاست یک گنجینه است در طول تاریخ حاکمان شهرمان دغدغه‌مند تر و آگاه تر بودند و به همین دلیل به هنرمندان بیشتر بها می دادند. آثاری که به جا مانده این موضوع را ثابت می‌کند.  برای حفظ و نگهداری دار السلام  تلاشی نشده و دزدی و تخریب زیادی آنجا صورت گرفته است  اما بخشی هنوز پابرجا مانده است .  این موضوع  خیلی ناراحت کننده است و باید تعمیر و نگهداری و مرمت این مجموعه صورت بگیرد ولی یکی از بزرگترین دغدغه های من این بود که یک آرامستان برای مفاخر شهر ایجاد شود.  جایی که توریست در آنجا بتواند  شناسنامه شیراز را ببیند. این همه شخصیت بزرگ در شیراز زندگی می کنند که در دنیا مطرح هستند وبعضی  هنوز زنده انداما یکی یکی از دنیا می‌روند . مزار آقای شیوایی یا “کاکو” معلوم نشد کجاست و این از بی عرضگی متولیان شهر است. ما که هنرمندان شهر هستیم زبانمان مو در آورده است.  اگر در زمان زندگی قادرنیستیم  شان آنها را نمی دانیم ،  لااقل به عنوان شناسنامه شهر آنها را حفظ کنیم .

لندمارک در ایران و شیراز چه جایگاهی دارد؟

وظیفه ما به عنوان هنرمند این است که در جایی که حضور داریم این فقدان را گوشزد کنیم.  وقتی یک نفر خواب است بالاخره تکان دادن بیدار می شود ولی اگر کسی خودش را به خواب زده باشد دیگر نمی‌توان آن فرد را بیدار کرد . امروز نمی توانیم بگوییم نمی دانند زیرا ما به قدر نیاز گفته ایم و دنیا را هم مسئولان به خوبی دیده اند. آنها همیشه در سفر خارج از کشور هستند و از همه جا بازدید کرده اند. حتی آبدارچی مسوولین هم از این سفرها رفته اند کسی که این چیزها را ندیده باشد وجود ندارد.  بخشی از اهمیت این موضوع به عرق بر می گردد که یک فاکتور عجیب و غریب است .

این یک بحث هویتی است و قتی در کلان عرقی به فرهنگ وجود ندارد ، اگر پول هم باشد خرج نمی شود چون احساس می کنند شرایط برضد خودشان خواهد شد.  چیزی که باعث شادی فرد و آگاهی شود را بعضی ها برای خودشان مسموم می بینند. اسپانیا دوبرابر پول نفت ما درآمد توریستی دارد ترکیه که ۲۰ سال پیش چیزی نداشت امروز چه وضعی دارد . یکی از گروه‌هایی که آنجا خیلی پول خرج می‌کنند خود ایرانی ها هستند باید پرسید  چرا این پول نباید در کشور خودمان خرج شود از توریسم ده برابر پول نفت می توانیم درآمدزایی داشته باشیم و راهش را هم می‌دانیم.  مردمی که شاد هستند هرگز هنجارشکنی نخواهند کرد این فقر است که باعث هنجارشکنی می شود.  مردمی که صدای موسیقی را می‌شنوند و شب و روزشان روشن باشد به شهرشان خسارت نمی زنند رونق توریسم به رونق اقتصادی و شادی جامعه ختم می شود.  ما شیرازی‌ها شب‌زنده‌دار هستیم این لزوم وجود دارد که شب های پر نور و نورانی داشته باشیم.  شیراز موقعیت  این را دارد که بیشتر از عسلویه و گچساران برای این کشور تولید ثروت کند ،  آن هم ثروت پایدار. اگر شهری غنی باشد از لحاظ فرهنگی و توریستی آن شهر و آدم هایش حال خوبی خواهد داشت.

سخن پایانی این که هنر را مسئولین جدی بگیرند حتی جدی تر از ساخت یک پل . عمرمفید ما به عنوان هنرمند کوتاه است .  ما می‌توانیم شهرمان را به جای بهتر برای زیستن تبدیل کنیم و باعث افتخار کشور و هویت مان باشیم از مسئولان تقاضا دارم برای این موارد ارزش بیشتر  قائل شوند و اجازه ندهند این پتانسیل هدر رود . شیراز و هنرمندان شهر را جدی بگیرند . هنرمند به هر حال به لحاظ آثار زنده می ماند ولی مسئولان هستند که دوره خدمتشان زمان دار است و باید در زمانی که می‌توانند تصمیم‌گیرنده باشند اسمشان را جاودانه کند. آن کسی که ضرر اصلی را می کند که در زمان تصدی کار ارزشمند و  فاخری نکرده باشد.